جهت مندی در داستان به چه معناست؟
همانطورکه میدانید از وظایفِ اصلیِ یک داستان خوب درگیرساختنِ مخاطب است. بهبیانی دیگر، باید مخاطب را مشتاق دانستن آنچه که در ادامه روی خواهد داد، نگه داریم.
میتوان گفت که هر چه بیشتر مخاطب درگیر داستان شود، قدرت و کشش روایی داستان بیشتر است؛ بههمین ترتیب درگیری کمتر مخاطب به معنایِ کشش روایی کمتر داستان است. بطورکلی، کشش روایی داستان برابرست با اشتیاق مخاطب برای دانستن آنچه در ادامۀ داستان قراراست اتفاق بیفتند.
درگیرساختن اساسا منوط به منتظر نگهداشتنِ مخاطب برای لحظۀ بعدی و مشتاق نگهداشتن او برای پیشبینی این لحظه است، لحظهای که پیامدش درجاتی از عدم قطعیت را در خود دارد.
سوال کلیدی: چگونه مخاطب را درانتظار لحظۀ بعدی نگهداریم؟
پاسخ: باید تعمدا پرسشهایی را در خصوص آینده مطرح کنیم.
در ادامه تعدادی از رایجترین گونههای پرسشهایی را میآوریم که میتوان در خط سیر یک داستن مطرح کرد:
چه هنگام شخصی پی به چیزی خواهد برد که من اکنون میدانم؟
چههنگام کاراکتر اصلی درمییابد که شخصیت شرور داستان در زیرزمین خانهاش است؟ چههنگام زنی به مردی میگوید که دوستش دارد؟ چه هنگام فریبِ او برملاء میشود؟
هنگامیکه مخاطب چیزی را میداند که یکی یا برخی از کارکترها از آن بیخبرند، مخاطب میخواهد که داستان را تا زمان برملا شدنِ این اطلاعات دنبالکند. به این ترفند «آیرونی دراماتیک» میگویند.
مخاطبان عاشق چیزهای مرموز هستند بخصوص وقتی که خود آن را میدانند و کارکترهای داستان از آن بیخبرند. این تکنیک مخاطب را در انتظار لحظۀ شیرینِ برملا شدن این راز نگهمیدارد.
آیا کسی توانایی انجام کاری که بر او محولشدهاست را دارد یا نه؟
آیا فُرودو حلقه را نابود خواهدکرد؟ آیا مارلین نمو را پیداخواهدکرد؟
شاید این پرسش بهترین ابزار برای ایجاد انتظار باشد، که به آن «پرسش دراماتیک» میگویند. این پرسشی است در خصوص آنکه آیا یک کاراکتر توانایی تحقق اهدافش را دارد.
هنگامیکه پرسشی با پاسخی نامعین مطرح میشود، از تکنیکی بهنام «تنش دراماتیک» استفاده میکنیم. تنش دراماتیک نیروی محرکه در بیشتر داستانهاست. بهبیان دیگر، در بیشتر داستانها کارکتری وجود دارد که با تمام توان خود در تعقیبِ هدفی است. و میل و اشتیاقِ ما به دانستنِ آنکه آیا این کاراکتر در نهایت موفق به رسیدن به هدفش میشود یا نه ما را همراه او در سرتاسر داستان بدنبال او میکشاند.
چههنگام پی به چیزی خواهم برد که مطمئن هستم نمیدانم؟
قاتل کیست؟ در چمدان چیست؟ چه کسی مجسمه را دزیده؟
هنگامیکه مخاطب خواستار دانستن چیزهای بیشتری از حلقۀ مفقود شدۀ اطلاعات است، ما با یک معما مواجه هستیم. درحالیکه طرح یک معما بطور معمول از میزانِ کششِ روایی (یعنی درگیرساختن مخاطب) یکسانی با تنش درماتیک و آیرونی درماتیک برخوردار نیست، همچنان میتواند روش موثری در ایجاد انتظار برای لحظهای باشد که معما برملا میشود.
پیامد و یا نتیجۀ این وضعیت چیست؟
سرانجام این عملیات نجات چهخواهدبود؟ چههنگامی این طالع رنگ حقیقت به خود میگیرد؟ آیا او پیشنهاد نامزدی را قبول میکند؟
علت معلق هنگامی روی میدهد که اثرات یک اتفاق هنوز آشکار نشدهاست. فیوزی که آتش میگیرد و (هنوز) خبری از انفجار نیست. برنامهریزیای که صورت گرفته و (هنوز) به مرحلۀ اجرا در نیامده است. پیشبینیای که انجامشده و (هنوز) بهبار ننشسته است. پیشنهادی که دادهشده و (هنوز) پذیرفته یا رد نشدهاست.
در این لحظۀ میان علت و اثر، ما با علت معلق سروکار داریم که همچنین میتوان آنرا بهمنزلۀ رویداد یا وضعیتی با اثرات بهتاخیرافتاده در نظر گرفت.
هنگامیکه اتفاقی افتاده که باید اثراتی داشته باشد که هنوز خود را نشان نداده، مخاطب بطورمعمول میخواهد تا لحظۀ دیدن تحقق این اثر داستان را دنبال کند.